قنوت



مشکلی که در حین برنامه ریزی ( فرم 1 ) با آن رو به رو شدم !

وقتی متوجه شدم برنامه ریزی کردن توی زندگی اهمیت داره طبق فرم 1 شروع کردم به برنامه ریزی. بعد یک مدت تونستم برنامه هامو سر وقت انجام بدم و لذت می بردم که طبق برنامه جلو می رم .

بعد از این مرحله دیدم باز مثل سابق شدم و درسته که برنامه هامو انجام می دم اما هیچ اتفاقی در زندگیم نمی افته.

به این نتیجه رسیدم که حتی توی این برنامه ریزی هم یک اشکالی وجود داره. اشکال اینجا بود که من برای خودم برنامه ای می چیدم و ذهنم عادت کرده بود که خودشو با کلیات این برنامه ها وفق بده و دیگه کاری به مسائل ریز و با اهمیت که منو از خواسته هام عقب می انداخت نداشت.

تصمیم گرفتم وارد مسائل جزئی بشم و دقیق تر خودمو مشاهده کنم که کجای کارم ایراد داره که نمی تونم با برنامه ریزی رفتارمو تغییر بدم.

بهمین خاطر روی یکی از مسائلم کار کردم تا بدونم چه وضعیتی دارم. من در بیدار شدن در اول صبح مشکلی نداشتم و چندین ساله که روی تایم مخصوصی بیدار می شم اما گفتم یه کمی ساعت بیدار شدن مو تغییر بدم و با تصمیم جدیدی که گرفتم نیم ساعت زودتر بیدار شدم تا بفهمم چه اتفاقی در من می افته و اتفاقات جدید رو رصد کنم.  

از اون روز به بعد نیم ساعت زودتر بیدار شدم. چند روز اول که بیدار شدن برام کار سبک و دوس داشتنی بود حتی کیف می کردم که نیم ساعت زودتر بیدار می شم و می تونم اول صبح برای اون روز برنامه ریزی کنم و در مورد فعالیت های روزانه ام فکر کنم. بعد مدتی که می خواستم بیدار شم ذهنم می گفت مرتضی تو که مشکلی نداری برای چی نیم ساعت زودتر بیدار می شی و از این روز به بعد برای من که بیدار شدن اول صبح مثل آب خوردن بود،کم کم بیدار شدن برام سخت و سخت تر شد. بطوری که به خودم می گفتم حالا امروز بخواب روز بعد زودتر بیدار شو. هر قدر جلوتر می رفتم حتی به خودم فحش می دادم که بی شعور به کجا می خوای برسی مگه این نیم ساعت چه دردی رو از تو دوا می کنه. اما بیدار شدن اونقدر برام مهم بود که به هر ترتیبی شده بیدار می شدم و یکسال اخیر می تونم بگم به تعداد انگشت های دستم زیر قولم نزدم.

نکات با ارزشی که در این برنامه ریزی بهش رسیدم:

 در این مدت به خوبی متوجه شدم که ذهن چقدر دنبال راحتی و آسایش می گرده و چطور نیم ساعت تغییر دادن وقت بیداری می تونه براش مثل جابجا کردن کوه سخت و طاقت فرسا باشه.

متوجه شدم آهنگ تغییر اونقدر کند پیش می ره که حتی حالم از خودم بهم می خورد که چطور در یک کار ساده بیدار شدن گیر کردم و وقت خودمو دارم تلف می کنم.

فهمیدم که با یک روز و صد روز نمی شه رفتاری رو در خودم تغییر بدم و لازم دارم در مدت طولانی تر از خودم جواب بگیرم و اگر بتونم در مدت چند ماه رفتاری رو در خودم تثبیت کنم بلافاصله با یک کوتاهی از دستش خواهم داد.

متوجه شدم ذهنم اونقدر در بازی دادن من حرفه ای عمل می کنه که حتی خودم نمی فهم چطور از هدفی که انتخاب کرده بودم تغییر مسیر دادم.

متوجه شدم بعد مدتی ذهن من، هدفم رو بی ارزش جلوه می ده تا من نتونم در اون موضوع به سمت جلو حرکت کنم.

متوجه شدم هر قدر که من در هدفم اصرار داشته باشم ذهن من هم برای انجام ندادن آن اصرار می کنه.

متوجه شدم  برای رسیدن به هدفم "صبر" تنها ابزار کارگشا و حرکت دهنده من به سمت جلو خواهد بود.

متوجه شدم ذهنم حتی وقتی که به نتیجه دلخواهم رسیدم رهام نکرد و هر طوری شده می خواست ثابت کنه که این کار ارزشی نداره.

متوجه شدم در این مدت یکساله برای این هدف، روزی نبوده که ذهنم منو فریب نداده باشه.

متوجه شدم هر روز که چشمام رو باز می کنم ذهن دروغگو، عجول و راحت طلب من مثل سایه کنارم ایستاده تا منو از قصدم منحرف کنه.

حتی امروز که این مطلب رو می نوشتم ذهنم می گفت تو که به جایی نرسیدی برای چی دل تو خوش کردی به این کار ، در صورتی که من مدت یکساله روی هدفی ثابت قدم ایستادم و با تعمیم این نکات به سایر فعالیت های روزمره ام می تونم زندگی مو با قصد خودم جلو ببرم.  


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها


Chelsea's collection روناس نقش امام خامنه ای: خاطره ی این هشت سال دفاع مقدّس را نگذارید فراموش بشود دانلود فایل دانلود کتاب الکترونیکی دنیای اخبار، الکترونیک، روباتیک، شبکه های کامپیوتری، موبایل و تعمیرات dl-bazi دانلود کارتون وانیمشن با دوبله فارسی وبلاگ به روز و تخصصی ویلاهای ایران و جهان vpsgoll